متنی که در پی می آید بخشی است از یک نوشته تألیف استاد دکتر حسین مدرسی طباطبایی که ظاهراً برای نخستین بار اینجا منتشر می شود. من می کوشم در یادداشتهای جداگانه ای به بحث درباره برخی مبانی کلامی و تاریخی این طرز نگاه به تشیع بپردازم و آن را مورد نقد و بررسی قرار دهم.
در اینجا متن گفتار استاد مدرسی را می بینید:
این سخن که چون سایر علماء شریعت نیز در روزگار ائمه نقل حدیث و بیان احکام می کرده و همانند نظرات ائمه را از سخنان پیامبر استخراج می نمودند پس چرا فقط امامان شیعه مفترض الطاعه باشند؟ در چشم این کمترین همانند سؤال شایع دیگری است که امروز مکرراً پرسیده می شود که اگر از امامان، عصمت و علم غیب و توانایی بر معجزات را بگیریم از مفهوم شیعی امامت چه باقی خواهد ماند؟ این هر دو مبتنی بر بینش و تحلیلی از امامت است که فهم من از تشیع نیست. بنده معتقدم که امام اوّلاً و بالذات نه راوی سنّت و نه مفسّر کتاب بل نمونه زنده و مجسّم انسانیتی است که پیامبر به جامعه بشری ارائه کرد . مگر نه این که انقلاب ها جدای از مانیفست ومتن مکتوب اهداف و رهنمودهای خود ، نمونه ای زنده و میزانی مجسّم از مدل مطلوب انقلاب و الگوی کاملی که آن مکتب در صدد ایجاد آن است ارائه می دهند. چنان که فی المثل چه گوارا برای انقلاب سوسیالیستی کوبا. نمونه پیشنهادی انقلاب اسلام چیست؟ آیا گفته مشهور مروی از پیامبر اکرم «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» جز بیان مصداق برای آیه مبارکه «وانزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط» است چنان که در زیارت امیر مؤمنان نیز می خوانیم : «السلام علیک یا میزان الاعمال»، و به گفته مولانا :
ای علی ای آن که نور دیده ای شمه ای بر گو از آن چه دیده ای
تو ترازوی احد خو بوده ای بل زبانه هر ترازو بوده ای
آیا تشیع جز حکایت زندگی و کردار و گفتار علی به مثابه نمونه مطلوب اسلام و مسطوره انسان سازی آن نظام است؟ آیا جز این است که شریعت مطهره اسلام نمونه ای ارائه داده و از پیروان خود می خواهد که فارغ از قیل و قال مدرسه و بحث های هرمنوتیکی که درمباحث نظری تا ابد مجال دارد خود و زندگی خود را با آن مدل ایده آل نظام که هرمنوتیک بردار نیست مقایسه و همانند و هماهنگ کنند؟ اگر این گونه بنگریم و بیاندیشیم علی به وجود خارجی و رویه عملی و روایت خود ازجهان بینی اسلام حاکی و شارح و حجت و مظهر و «حکمت» مکمّل کتاب و زندگی او مدل مطلوب و پیشنهادی اسلام برای یک زندگانی پاک مؤمنانه است، با تقریبی قریب به آن چه مسیحیان در کلمة اللهی مسیح می گویند، واین به طبع مبحثی است جدا از مبحث روایت و فقاهت و حجیت قول امام بما هو هو و استمرار وحی واین گونه مقولات که اشاره فرموده اید. چنان که باز جز مقام شارحیت و مفسریت کتاب است که معادل مقام قاضی دیوان عالی کشور در سیستم حقوق امریکاست. این سخن چنان که خود نیک می دانید به گونه ای مشابه همان تحلیلی است که برخی از صاحب نظران اهل سنت مانند شاه ولی الله دهلوی در باره جامعه اسلامی نخستین - در صورت مدعا و منقول و موصوف آن در متون حدیثی آنان - اظهار می کنند. با این تحلیل دیگر نه جایی برای سؤال اول باقی می ماند که که چون سایر علماء شریعت نیز در روزگار ائمه نقل حدیث و بیان احکام می کرده و همانند نظرات ائمه را از سخنان پیامبر استخراج می نمودند پس چرا فقط امامان شیعه مفترض الطاعه باشند؟ و نه برای سؤال دوم که اگر از امامان، عصمت و علم غیب و توانایی بر معجزات را بگیریم از مفهوم شیعی امامت چه باقی خواهد ماند؟ فاصل و فارق واقعی فریقین و مراد از حجیت علی و امام صادق باید این مطلب باشد نه صرف نقل حدیث و بیان احکام یا مساهمت در تدوین علوم و نقش در بنیادگذاری فرهنگ و تمدن منسوب به اسلام به قراری که اشاره فرموده اید. قدیم ترین تعریف رسمی از تشیع که از ابان بن تغلب، حواری امام صادق واز سردمداران گرایش تشیع اعتدالی، در رجال نجاشی آمده است که «الشیعة هم الذین اذا اختلف الناس عن رسول الله اخذوا بقول علی، واذااختلف الناس عن علی اخذوا بقول جعفربن محمد» در همین خط فکری قابل تحلیل است.
در اینجا متن گفتار استاد مدرسی را می بینید:
این سخن که چون سایر علماء شریعت نیز در روزگار ائمه نقل حدیث و بیان احکام می کرده و همانند نظرات ائمه را از سخنان پیامبر استخراج می نمودند پس چرا فقط امامان شیعه مفترض الطاعه باشند؟ در چشم این کمترین همانند سؤال شایع دیگری است که امروز مکرراً پرسیده می شود که اگر از امامان، عصمت و علم غیب و توانایی بر معجزات را بگیریم از مفهوم شیعی امامت چه باقی خواهد ماند؟ این هر دو مبتنی بر بینش و تحلیلی از امامت است که فهم من از تشیع نیست. بنده معتقدم که امام اوّلاً و بالذات نه راوی سنّت و نه مفسّر کتاب بل نمونه زنده و مجسّم انسانیتی است که پیامبر به جامعه بشری ارائه کرد . مگر نه این که انقلاب ها جدای از مانیفست ومتن مکتوب اهداف و رهنمودهای خود ، نمونه ای زنده و میزانی مجسّم از مدل مطلوب انقلاب و الگوی کاملی که آن مکتب در صدد ایجاد آن است ارائه می دهند. چنان که فی المثل چه گوارا برای انقلاب سوسیالیستی کوبا. نمونه پیشنهادی انقلاب اسلام چیست؟ آیا گفته مشهور مروی از پیامبر اکرم «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» جز بیان مصداق برای آیه مبارکه «وانزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط» است چنان که در زیارت امیر مؤمنان نیز می خوانیم : «السلام علیک یا میزان الاعمال»، و به گفته مولانا :
ای علی ای آن که نور دیده ای شمه ای بر گو از آن چه دیده ای
تو ترازوی احد خو بوده ای بل زبانه هر ترازو بوده ای
آیا تشیع جز حکایت زندگی و کردار و گفتار علی به مثابه نمونه مطلوب اسلام و مسطوره انسان سازی آن نظام است؟ آیا جز این است که شریعت مطهره اسلام نمونه ای ارائه داده و از پیروان خود می خواهد که فارغ از قیل و قال مدرسه و بحث های هرمنوتیکی که درمباحث نظری تا ابد مجال دارد خود و زندگی خود را با آن مدل ایده آل نظام که هرمنوتیک بردار نیست مقایسه و همانند و هماهنگ کنند؟ اگر این گونه بنگریم و بیاندیشیم علی به وجود خارجی و رویه عملی و روایت خود ازجهان بینی اسلام حاکی و شارح و حجت و مظهر و «حکمت» مکمّل کتاب و زندگی او مدل مطلوب و پیشنهادی اسلام برای یک زندگانی پاک مؤمنانه است، با تقریبی قریب به آن چه مسیحیان در کلمة اللهی مسیح می گویند، واین به طبع مبحثی است جدا از مبحث روایت و فقاهت و حجیت قول امام بما هو هو و استمرار وحی واین گونه مقولات که اشاره فرموده اید. چنان که باز جز مقام شارحیت و مفسریت کتاب است که معادل مقام قاضی دیوان عالی کشور در سیستم حقوق امریکاست. این سخن چنان که خود نیک می دانید به گونه ای مشابه همان تحلیلی است که برخی از صاحب نظران اهل سنت مانند شاه ولی الله دهلوی در باره جامعه اسلامی نخستین - در صورت مدعا و منقول و موصوف آن در متون حدیثی آنان - اظهار می کنند. با این تحلیل دیگر نه جایی برای سؤال اول باقی می ماند که که چون سایر علماء شریعت نیز در روزگار ائمه نقل حدیث و بیان احکام می کرده و همانند نظرات ائمه را از سخنان پیامبر استخراج می نمودند پس چرا فقط امامان شیعه مفترض الطاعه باشند؟ و نه برای سؤال دوم که اگر از امامان، عصمت و علم غیب و توانایی بر معجزات را بگیریم از مفهوم شیعی امامت چه باقی خواهد ماند؟ فاصل و فارق واقعی فریقین و مراد از حجیت علی و امام صادق باید این مطلب باشد نه صرف نقل حدیث و بیان احکام یا مساهمت در تدوین علوم و نقش در بنیادگذاری فرهنگ و تمدن منسوب به اسلام به قراری که اشاره فرموده اید. قدیم ترین تعریف رسمی از تشیع که از ابان بن تغلب، حواری امام صادق واز سردمداران گرایش تشیع اعتدالی، در رجال نجاشی آمده است که «الشیعة هم الذین اذا اختلف الناس عن رسول الله اخذوا بقول علی، واذااختلف الناس عن علی اخذوا بقول جعفربن محمد» در همین خط فکری قابل تحلیل است.
دوشنبه ۲ شهريور ۱۳۹۴ ساعت ۹:۳۳