آراء و آثار پاتریشیا کرون در گفتگو با حسن انصاری
تامل فلسفی-جامعه شناختی در تمدن اسلامی

«پاتریشیا کرون» پژوهشگر، نویسنده، شرق شناس و تاریخدان اهل دانمارک که سال‌ها در حوزه تاریخ صدر اسلام کار کرده بود، روز شنبه ۲۰ تیر (۱۱ جولای) در ۷۰ سالگی، دارفانی را وداع گفت. کرون در سال ۱۹۷۷ به عنوان مدرس تاریخ اسلام وارد کالج «عیسی مسیح» در دانشگاه آکسفورد شد. وی در سال ۱۹۹۰ به‌عنوان دستیار مطالعات اسلامی به کالج «گانویل و کیز» در دانشگاه کمبریج رفت و تا هفت سال بعد، در جایگاه‌های مختلف در رشته‌های مطالعات اسلامی (۱۹۹۴-۱۹۹۲) و تاریخ اسلام (۱۹۹۷-۱۹۹۴) به تدریس پرداخت. مؤسسه مطالعات پیشرفته در دانشگاه پرینستون مقصد بعدی اش بود و در سال ۲۰۰۲ هم به عضویت در هیأت تحریریه مجله «تکامل اجتماعی و تاریخ» درآمد. کتاب‌های «تاریخ اندیشه سیاسی در اسلام» (ترجمه مسعود جعفری، نشر سخن، ۱۳۸۹، ۷۵۹ صفحه) و «مقنع و سپیدجامگان» (ترجمه مسعود جعفری، نشر ماهی، ۱۳۹۲، ۱۵۲ صفحه)، از این پژوهشگر در ایران، به فارسی، منتشر شده است. درباره آراء و آثار پاتریشیا کرون با حسن انصاری عضو هيئت علمی مؤسسه مطالعات پيشرفته پرينستون گفتگو کردیم.
***

*به نظر شما جایگاه کرون در اسلام شناسی چگونه قابل تبیین است؟ به عبارت بهتر کتب او در مقایسه با آثار شرق شناسان مشهورتر چه جایگاهی دارد؟
پاتريشيا کرون از نامدارترین اسلامشناسان امروز غرب بود. او از جهات مختلف و در موضوعات گوناگون در تحول و رشد شاخه اسلامشناسی در غرب مساهمت و مشارکت داشت. مهمتر از همه مساهمت او بود در مطالعات اسلام اوليه و به ويژه جامعه اموی و به طور خاص اوضاع اعراب شبه جزيره و شامات در پيش و اندکی پس از ظهور اسلام. برخی از آرای او در اين زمينه البته مورد انتقاد بود اما می توان گفت در اين زمينه از تأثیرگذارترین دانشمندان در مغرب زمین بود. بخشی دیگر از مطالعات وی مربوط بود به مطالعه در زمینه اندیشه سیاسی در اسلام و مناسبات دين و دولت به ويژه در اسلام نخستين. او آشنایی عميقی با اوضاع سیاسی و اجتماعی دو سه قرن نخستین اسلامی داشت و متون و منابع لازم را می شناخت. بدین ترتیب آنچه در رابطه با مناسبات دين و دولت و همچنین در رابطه با برآمدن نهاد علمای دینی و ديگر طبقات اجتماعی و به ويژه طبقات مختلف اهل علم در دو سه قرن نخستین نوشته از اهميت فوق العاده ای برخوردارست. در اين ميان او به مفهوم خلافت و تحول معنایی آن در مطالعات خود و به ویژه در کتابی که با همکاری هایندز نوشت پرداخت و ابعاد ناشناخته ای را در اين موضوع مورد بررسی قرار داد. اين پژوهش از نخستين کارهای چاپ شده اوست و از همينجا بود که بخشی از مطالعات آينده وی شکل گرفت؛ پژوهشهایی که به مطالعه مفاهیم اصلی در انديشه سياسی و دينی اسلامی مرتبط است؛ فی المثل او درباره مفهوم شورا در اسلام پژوهش کرد و يا مفهوم "رضا" در دعوت عباسی. اندیشه سیاسی مکتبها و فرقه های نو ظهور در تاریخ اسلام در دورانهای اموی و آغاز عباسی را مورد مطالعه قرار داد؛ فی المثل درباره خوارج و يا معتزليان نخستين و همچنین گروههای مختلف مرجیان. بعدها از اين دست مطالعاتش در کتاب ماندگارش درباره تاريخ انديشه سیاسی اسلامی بهره گرفت. دسته ای ديگر از مطالعات پاتريشيا کرون مربوط بود به بررسی چگونگی ورود اسلام به ايران و فتوحات. برای اين زمينه او نيازمند آن بود که درباره تاريخ ما قبل اسلام ايران در اواخر دوران ساسانی مطالعه گسترده ای داشته باشد. همچنين درباره تاريخچه فتوحات و واکنش ايرانيان بدان. درست در همين راستا بود که او به مطالعه و بررسی تاريخ ظهور دولت عباسی و مقدمات شکل گیری انقلاب عباسیان و مواضع اعراب و موالی نسبت بدان پرداخت. کارهای او در اين زمينه ها همه از مطالعات قابل اعتنا در سنت اسلامشناسی غرب محسوب می شوند. پاتريشيا کرون همچنين به جنبشهای ايرانی در برابر حمله اعراب و دولتهای اموی و عباسی پرداخت و بدين منظور بود که به مطالعه درباره آيينهای ايرانی پيش از اسلام و به طور خاص آيين مزدکی و تأثيرات آن بر جنبشهای ايرانی پس از اسلام علاقمند شد و در طول ساليان زيادی بخشی مهم از مطالعاتش را به اين زمينه ها اختصاص داد. حاصل اين مطالعات را به ويژه در آخرين کتابش که درباره "پيامبران بومی ايران" است می توان ديد.
دست آخر بايد اشاره کنم به بخشی ديگر و مهم از مطالعات و پژوهشهای پاتريشيا کرون: او در سالهای آخر عمرش به مطالعه درباره انواع دگر انديشی های ملحدانه در تاريخ تمدن اسلامی علاقمند شد و در اين راستا به مفاهیم کفر و شرک در قرآن پرداخت و مطالعاتی درباره گروههای مختلف الحادی در تمدن اسلامی سامان داد که بخشی از آنها به صورت مقالاتی چاپ شده و يا در دست انتشار است. زمينه اين کار بيشتر به دليل مطالعات او درباره جنبشهای ايرانی آغاز اسلام فراهم شده بود و از اينرو به مطالعه مانويت و زندقه در اسلام و همچنين ابعاد مختلف انديشه های ثنوی در متون کلامی و دينی روی آورد. در فرصت حدوداً دو سالی که از پايان عمرش با او توفیق همکاری در مؤسسه مطالعات پيشرفته پرينستون را داشتم به ويژه در اين زمينه مجال گفتگو بسیار فراهم می شد و می دانم که این موضوع جزء مهمترين دلمشغولی های او بود. همچنین جنبه های تأثير انديشه های يونانی بر تفکر اسلامی برای او اهميت داشت و مطالعاتی نيز در فلسفه اسلامی و مفاهیم فلسفی و کلامی داشت و از آن جمله بر روی فارابی پژوهشهایی عرضه کرد.

* برخي‌ها معتقدند که اصولاً نگاه غربي به سنت‌هاي اسلامي و يا تاريخ انديشه اسلامي نمي‌تواند مثمر ثمر باشد. آيا شرق شناسي به سبب اينکه يک نوع متد غربي است، ناکارآمد است؟
نگاه منفی نسبت به شرقشناسی در طول تاريخ شرقشناسی اشکال مختلفی داشته و همواره هم چنين نبوده که اين نگاه مخصوص ما مسلمانان و يا اعراب و ايرانيان باشد. به هر حال انتقادهایی به سنت شرقشناسی در مغرب زمين هم وجود داشته است. آنچه امروز ما در دانشگاهها و مراکز آکادميک غربی داريم نسبتی با شرقشناسی قرن نوزدهمی خود ندارد. امروزه اسلام شناسی و ایرانشناسی بخشی از دپارتمانهای تاريخ و يا مذهب در دانشگاههای آمريکا و اروپا را تشکيل می دهند و بسیاری از تحصيلکردگان و يا استادان اين مراکز خود از مسلمانان و يا شرقيان هستند. شيوه های متنوعی هم در مطالعه اسلام در ميان آنان رايج است که برخی از آنها البته با رويکردی فيلولوژيک است و برخی با رويکردی مبتنی بر علوم اجتماعی. تعدادی هم نگاه آنتروپولوژيک دارند و دست آخر باید گفت در سالهای اخير مطالعه در اسلام دوران جدید و تحولات سیاسی و مذهبی خاورميانه بخشی مهم از مطالعات پژوهشی و آموزشی اين مراکز را به خود اختصاص داده است. اگر به مطالعات تاريخی و فيلولوژيک و متن شناسانه اسلام شناسان غربی توجه کنيم خواهيم ديد که آنان در طول حدوداً دويست سال گذشته متنهای مهمی را در اختيار ما قرار داده اند؛ سندهای بسياری را خوانده اند و تحليل کرده اند و با بررسیهای تحلیلی تاريخی خود شناخت ما مسلمانان را نسبت به تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی شکل داده و يا دست کم اصلاح کرده اند. مطالعه در ديانت اسلامی وقف انحصاری بر مسلمانان نیست. در بسياری از زمينه ها اصلاً بدون مطالعات اسلامشناسان غربی تقريباً ما چيزی از تاريخ خود نمی دانستيم. حال من اينجا چيزی درباره مطالعه ايران پيش از اسلام و يا مطالعه اعراب پيش از اسلام نمی گويم. در اين موارد که موضوع به روشنی آشکار است. مجموعه آنچه ما درباره اعراب پيش از اسلام می دانستيم در منابع سنتی ما چقدر است و چه مقدار ارزش دارد؟ اين اسلام شناسان و شرقشناسان بودند که ما را با اين تاريخ آشنا کردند. اما در مورد مطالعات اسلامی، آنچه ما می توانيم و بايد از آنها و از شيوه های پژوهشی آنان در رابطه با قرآن، سنت و تاريخ آن دو و نيز تاريخ فقه و کلام و باورهای دينی و مذهبی و فلسفی در طول تاريخ اسلام بياموزيم بسيار است و هنوز هم بايد از آنان بسيار بياموزيم. تمدن اسلامی تمدنی جهانی بود و از اينرو متعلق به همه بشريت و تاريخ بشری است و بايد آن را در بستر و پيش زمينه تاريخ جهانی خواند؛ چيزی که در مجامع آکادميک غربی بيشتر محل اعتنا و مطالعه و توجه بوده و هست. وانگهی اين تمدن را بايد به عنوان بخشی از تاريخ متأخر باستان ديد و در نسبت با تمدنها و فرهنگهای ايرانی، يونانی /هلنی و سريانی (بين النهرين). در همه اينها ما می بايست از اسلامشناسان و مورخان غربی بياموزيم. تمدن اسلامی در امتداد اين تمدنها شکل گرفت و سنتها و مجامع علمی و آموزشی آن به نوعی ادامه سنتهای آموزشی و علمی تمدنهای ايرانی و رومی بود و بعد هم عامل انتقال آنها را به عصر رنسانس فراهم کرد. فلسفه اسلامی در تداوم مدارس اسکندرانی شکل گرفت و سنتهای ارسطویی و نوافلاطونی دنيای متأخر باستان تداوم خود را در مدارس مختلف در عراق و ایران و شام تجربه کرد. بدين دليل طبيعی است که غربيان برای مطالعه تمدن خود هم که شده به تمدن اسلامی علاقمند شوند و آن را مورد مطالعه قرار دهند؛ علاوه بر اينکه چنانکه گفتم همينک اسلامشناسی شعبه ای از مطالعات علمی و تاريخی مانند ديگر شعب علوم است و توجه بدان امری طبيعی در مغرب زمين تلقی می شود. مگر می شود فی المثل درباره تاريخ يهوديت و مسيحيت مطالعه کرد اما به حضور مسيحيت و يهوديت در تمدن و ديانت اسلامی، حتی در مقام شکل گيری ديانت اسلام توجه نداشت. اسلام ديانتی بود که هويت خود را در تعامل با يهوديت و مسيحيت شبه جزيره و شام شکل داد و به بار نشست. اسلامشناسان غربی درباره همه موضوعاتی که ذکر شد مطالعات بسیاری را سامان داده اند. مگر می شود در برابر این پژوهشها بی تفاوت بود و تجاهل به خرج داد. امروزه حتی درباره کوچکترین مباحث تاريخ فقه و مسئله های فقهی مطالعات مختلفی در غرب چاپ می شود. حتی فقيهان ما هم زین پس نمی توانند نسبت به اين مطالعات بی تفاوت باشند.
همينک در قم نهضت مبارکی به ظهور پيوسته است که می دانم با حمایت مراجع محترم تقليد شيعه است در راستای آشنایی با شيوه ها و محصولات اسلامشناسی غربی. عربها به ويژه در مصر در نيمه اول سده بيستم و حتی در ميان تحصيلکردگان و استادان ازهر شريف به سنتهای اسلامشناسی غربی توجه داشتند و برخی از مهمترين آنها خود زمانی در غرب تحصيل کردند. متأسفانه آنچه امروز در جهان عرب شاهد هستيم در ارتباط با سنت اسلامشناسی نوعی عقبگرد است که بخشی مهم از آن تحت تأثير نگاه سلفی به اسلام است و بخشی هم تحت تأثير نگاه منفی روشنفکری چپ و يا ناسيوناليزم عربی. در اين ميان کتاب ادوارد سعيد درباره شرقشناسی هم تأثير منفی خود را در اين زمينه داشته است. در نجف اشرف چنانکه می دانيم حتی از اوائل سده بيستم ميلادی توجه به کتابهای مستشرقان به نوعی وجود داشته است. استاد من مرحوم آية الله علامه شيخ محمد رضا جعفری که خود از دانش آموختگان برجسته مکتب نجف بود از کسانی بود که همواره به مطالعات مستشرقان توجه داشت و به همين دليل زبان انگليسی آموخت و از آن در مطالعاتش بهره می برد.

*با دقت در برخي نكات مي‌توان دريافت كه كرون بر خلاف شرق شناسان ديگر، باورهاي از پيش پذيرفته‌اي در مورد تمدن اسلامي ندارد. اذعان وي به تداوم فلسفه در ايران و زبان فارسي پس از غزالي و همچنين نام بردن از فلاسفه‌اي همچون سهروردي، خواجه نصيرالدين طوسي و باباافضل كاشاني مؤيد اين نكته است. اين افتراق نظر او با شرق شناسان به چه عواملي باز مي‌گردد؟
پاتريشيا کرون به ايران بسيار علاقمند بود و به فرهنگ ايرانی و سهم ايرانيان در تمدن اسلامی توجهی عميق داشت. زبان فارسی را آموخته بود و از منابع فارسی بی واسطه ترجمه ها بهره می برد. امروزه اساساً در مجامع آکادميک غربی توجه مثبتی به تفکر و انديشه و سهم متفکران ايرانی ديده می شود اما خوب اين را نبايد در چارچوب نگاه ناسيونالیستی ايرانی تفسير کرد. ما عادت کرده ايم تحليلهای تاريخی خود را در چارچوب ايدئولوژيهای ملی و دينی و سياسی ارائه دهيم و از اينرو دست برتر را در ميان محققان و پژوهشگران کسانی دارند که به ساده سازيهای ايدئولوژيک سرخوشند. بيشتر پژوهشهای ما ناظر به اين نوع نگاه است. نتيجه اينکه ناچاريم شباهتها را بيشتر برجسته کنيم تا تمايزها را بدين منظور که بتوانيم آسان تر از يک "روح تمدن ايرانی" سخن بگوييم. اين در حالی است که اگر تمايزها را در تاريخ تفکر مد نظر قرار دهيم معلوم می شود که به سادگی نمی توان همواره تنوعات مختلف تفکر در تاریخ اسلام و ايران را به دسته بنديهای ساختگی و قومی و مذهبی فروکاست.

*اگر بخواهید در یک جمع بندی از شاخصه های کارهای پژوهشی کرون سخن بگوئید، نقاط قوت او را در چه مواردی خلاصه می کنید؟
یکی از مهمترين نقاط قوت او به نظرم پشتکار علميش بود. همچنين آشنایی عميق او با پژوهشهای متنوع در حوزه مطالعات دين، فلسفه های باستانی و اسلام شناسی و شرقشناسی. در کنار همه اينها پاتريشيا کرون آدمی بود آشنا با تاريخ جهانی و به رويکرد جامعه شناختی در مطالعه تاريخ شديداً دلبسته بود. او از آن دست پژوهشگرانی نبود که تنها به ارائه اسناد بسنده کنند. او سعی می کرد جامعه موضوع مطالعه اش را با رويکردی جامعه شناختی بشناسد و از اينرو مطالعه جوامع سنتی اسلامی را در چارچوب جوامع پيشا مدرن مطالعه می کرد و در آثارش همه جا به مقايسه همزمان جوامع اسلامی و غير اسلامی پيشا مدرن می پرداخت و توجه نشان می داد. بنابراين در آثارش نوعی تأمل فلسفی جامعه شناختی ديده می شد. مهمترين نقطه قوت او که گاه موجب انتقاداتی هم از او می شد را بايد در روحيه پرسشگر و شکاک او سراغ گرفت. او هر گزارشی را با ديده شک می نگريست و اصالت هر آنچه مسلم فرض می شد برای او ترديد برانگيزتر می نمود. هر جا که ادعای اجماعی در کار بود پرسشهایش جدی تر می شد و نگاه ترديد آميزش که گاه به حد بد بينی می رسيد در اصالت هر چيز و هر عقيده و هر متنی راه بحث و نظر را باز می کرد. او فرزند "شک" بود.

* برخی ها معتقدند پاتريشيا كرون در کارهای خود از منابع فارسي اندكي نسبت به انبوه منابع عربي استفاده برده است. آيا می توان عدم آشنایی با زبان فارسی را به عنوان یکی از نقائص پژوهش های او نام برد؟
پاتريشيا کرون با منابع فارسی آشنا بود. مهمتر از آن اينکه با فرهنگ ايرانی پيش و پس از اسلام آشنا بود. آنگاه که از مرده ريگ انديشه و کنش سياسی عصر ساسانی و يا تأثيرات ميراثی که بعدها در دوره اسلامی به دلائلی منسوب به عصر ساسانی شناخته می شد بر انديشه سياسی اسلامی سخن می راند سخنش متکی بود بر آشنایی دقيق با منابع نه تنها اسلامی بلکه با منابع پهلوی و سريانی و غير ايرانی که آنها را به لطف مطالعات آکادميک می شناخت و پی می گرفت. چنانکه می دانيم عمده مطالعات درباره ایران ساسانی را غربيان انجام داده اند و اين مطالعات مبتنی اند بر مطالعات متنی و سندی. چگونه می توان از تأثيرات انديشه ايرانی بر انديشه سياسی اسلامی سخن راند و از نتايج پژوهشهای ساسانی بی اطلاع بود.

*به نظر شما نقاط ضعف آثار پارتیشیا کرون معطوف به چه مسائلی است؟
بر آثار و نوشته های پاتريشيا کرون انتقادات کم نبوده. به ويژه رويکرد شک گرايانه اش در مسئله اصالت متون اصلی اسلامی. به ويژه نوشته های اوليه او بيشتر مورد انتقاد قرار گرفته است. خود او البته رويکرد متحولی در اين زمينه داشت و آثار متأخرش با آثار متقدمش از اين جهت تمايزهایی دارند. اتفاقاً مهمترين انتقادات هم در همان سنت اسلامشناسی غربی به او شده است. عربها هم گاه در آثارشان با نگاهی نسبتاً منفی به او و آثارش نگريسته اند و اين به ويژه به دليل کتابی است که او با همکاری مايکل کوک درباره زمينه ظهور اسلام نوشت. اما بايد توجه داشت که پرسشهایی که در اين کتاب مطرح شده و شکاکيتی که در آن نسبت به اصالت روايت اسلامی ابراز شده، فارغ از آنکه پاسخهای نويسندگان را بپذيريم و يا نپذيريم پرسشهایی اند که در محل خود در خور تأملند و البته به همين دليل هم اين کتاب کتابی تأثيرگذار بوده است؛ با وجود آنکه همينک اسلام شناسی غربی در موضوع بحث از ظهور اسلام و تفسير آن از سطح اين کتاب گذار کرده و آن را در واقع پشت سر گذاشته است.

*پاتريشيا كرون در پيش گفتاري كه به ترجمه مسعود جعفری از کتاب تاریخ اندیشه سیاسی در اسلام افزوده، سعي كرده است كه با خودداري از ارائه تصويري مبتني بر آرمان‌هاي روشنفكرانه، بر جنبه مورخانه كار خودش تأكيد كند. به نظر شما پاتریشیا کرون چگونه توانسته است شان مورخانه و روشنفکرانه را در پژوهش های خویش پیوند زند؟
پاتريشيا کرون تاريخنگاری انديشه سياسی خود را مبتنی بر منظری ايدئولوژيک قرار نداده. او سعی کرده به عنوان يک مورخ متون مرتبط را مورد مطالعه قرار دهد. تحولات انديشگی و اصالت اسناد و مدارک را در اين کتاب مورد توجه قرار داده و با وجود آنکه اين کتاب تنها مطالعه ای کلی در تاريخ انديشه سياسی اسلامی است اما در مهمترين مسئله ها از توجه به جزيیات تعيين کننده غفلت نکرده است. در عين حال چنانکه پيشتر گفتم پاتريشيا کرون نگاهی جامعه شناختی به اين موضوع دارد و تاريخنگاری خشکی را ارائه نداده است. او همه جا در اين کتاب سعی کرده منطق درونی تحولات تاريخی را نشان دهد. اينها البته محصول چندين دهه مطالعه مستمر در متون اصلی، پژوهشهای مرتبط و پژوهشهای پيرامونی است. کسب اين توانایی ها برای هر کسی فراهم نيست. حال که اين کتاب به فارسی ترجمه شده به نظر من ادعای تاريخنگاری انديشه سياسی اسلامی و ايرانی در کشور بسی مشکلتر جلوه خواهد کرد. در واقع ترجمه اين کتاب به فارسی سطح انتظار خواننده ايرانی را در اين زمينه بالاتر برده است. به هر حال نگارش هر گونه اثر جديدی در زمينه تاريخنگاری انديشه سياسی اسلامی و ايرانی نمی تواند در مقام غفلت از اين اثر ارزشمند باشد. پاتريشيا کرون آنگاه که از سياستنامه های شرعی مانند الأحکام السلطانيه ماوردي سخن می گويد پژوهشش تنها متکی بر قرائت متن ماوردی نيست. او زمينه های تاريخی مفهوم خلافت را می داند. تحولات فقهی و فقهی/ سياسی را تا پيش از ماوردی می شناسد. نزاع بر سر قدرت ميان سلطه سياسی و سنت علماء را به نيکی در می يابد. ارتباط مکتبها و مدارس مختلف کلامی و فقهی را می شناسد. اينها همه البته مرهون آن است که او در سنت قوی اسلامشناسی غربی تحصيل کرده و باليده بود.

*اگر در پایان نکته ای باقی مانده است بفرمائید.
اينجا لازم است به نکته ای اشاره کنم. در مدرسه مطالعات پيشرفته پرينستون که پاتريشيا کرون حدود بيست سال آخر عمر خود را آنجا سپری کرد سنتی وجود دارد که بنابر آن تقريباً هر هفته اعضای اين مؤسسه معتبر علمی طی نشستهایی که در موضوعات مختلف برگزار می کنند گرد هم جمع می آيند و درباره موضوعات مختلف تعيين شده بحث می کنند. معمولاً بارزترين محققان در رشته های مختلف تاريخ و علوم اجتماعی هر هفته آخرين دستاوردهای پژوهشی خود را مطرح می کنند و بدين ترتيب زمينه ای فراهم می شود برای آشنایی با ابعاد مختلف پژوهشهای تاريخی. پاتريشيا کرون از همه اين مطالعات و فرصتها استفاده کرد و بدين ترتيب آثارش آثاری علمی قلمداد می شوند و نه آثاری با اهدافی روشنفکر مآبانه و يا ايدئولوژيک. خلق آثار ماندگار البته نيازمند پيش زمينه هایی است که برای هر کسی فراهم نيست.
شنبه ۷ شهريور ۱۳۹۴ ساعت ۸:۲۵